لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی
جله دوهفتهنامه چاپ و نشر شماره 170 مورخ اسفند 97 خانم ساریه زیبانگار مادر زمینیها (چاپ نوین) را بهعنوان چهره ماندگار معرفی و مصاحبهای از وی منتشر کرده که بخشهایی از آن جهت بهرهگیری خوانندگان در پی میآید.
رشت یکی از کلان شهرهای ایران، مرکز استان گیلان در شمال ایران و مرکز شهرستان رشت است و مادر شهر استان گیلان و بخشهایی از استانهای همجوار بهحساب میآید. این کلانشهر همچنین بزرگترین و پرجمعیتترین شهر شمال ایران در بین سه استان حاشیه دریای خزر و بزرگترین و پرجمعیتترین شهر گیلکنشین جهان، بزرگترین سکونتگاه سواحل جنوبی دریای کاسپین محسوب میشود. رشت سومین شهر گردشگرپذیر ایران است. مهماننوازی بیدریغ و با لبخند و روی گشاده یکی از مهمترین ویژگیهای مردمان این دیار کهن است. این ویژگی آنقدر برجسته است که در یک مکالمه تلفنی با ساریه زیبانگار، تعارفات و مهربانیهایش از راه دور هم به دل مینشست و از لطف و عطوفت سرشار بود. زنهای گیلک، از خونگرمترین زنهای ایران بهشمار میروند و در نرمخویی زبانزد خاص و عاماند.
براساس سرشماری رسمی سال 1395، جمعیت شهرستان رشت 956 هزار و 971 نفر است. جمعیت شناور ثابت روزانه شهر شت بهعنوان مادر شهر استان گیلان بالغ بر یک میلیون و 200 هزار نفر است؛ که بیش از نیمی از آن زنها هستند.
در شهر رشت لهجههای گوناگون از گویش «بیه پس» زبان گیلکی توسط مردم تکلم میشود. تنوع گونههای لهجهی گیلکی بهقدری زیاد است که گاهی خود گیلکها هم متوجه همه آنها نمیشوند.
آب و هوای رشت از جمله آب و هوای معتدل کاسپین و شبه مدیترانهای است که دارای تابستانهای گرم و شرجی و زمستانهای سرد و مرطوب است. همچنین شهر رشت دارای رتبه اول میزان بارش مراکز استانهای ایران به شهر باران شهره است.
همچنین این شهر نقشی کلیدی در بزنگاههای تاریخ ایران مانند انقلاب مشروطه، جنبش جنگل و انقلاب 1357 داشت و با توجه به فرهنگ مردم آن و قرار گرفتن در جاده راه ابریشم از دیرباز بهعنوان دروازه اروپا و دروازه تمدن مدرن از آن یاد میشود، و دارای پیشینهای درخشان در عرصه مبادلات خارجی بوده است.
به کمک همکاران بخش بازرگانی نشریه، افتخار صحبت تلفنی با اولین بانوی چاپخانهدار صنعت چاپ ایران نصیب ما شد.
ساریه زیبانگار (همسر مرحوم زمینی)، شیرزنی است که بعد از فوت همسر، سکان چاپخانهای که از او به یادگار مانده بود را در دست گرفت؛ تلاطمها، طوفانهای دریای زندگی و مشکلات را پشت سر گذاشت و همزمان با کار، سه کودک خود را بزرگ کرد. او بیش از 40 سال است که کمر همت بست و عمر گرانمایه در این صرف کرد تا چه خورد صیف و چه پوشد شتا؛ او این تلاش و کوشش را با کسب تجربه در صنعت چاپ، دستان چروک خورده و موی سپید جایگزین کرد تا نخستین بانوی صنعت چاپ ایران باشد. در گپ و گفتی که با هم داشتیم، گاهی خندیدیم و گاهی گریستیم.
صدحیف که لهجهی شیرین گیلکی و لحن مادرانه را نمیتوان به رشتهی تحریر درآورد. وانگهی خواندن آن هم برای مخاطبان نشریه کار دشواری است. پس بگذاریم لهجهی شیرین گیلکی بماند برای مردمان نیکوخصلت استان گیلان و خاصه مردم شریف رشت و در رشت برای بانوی مهربانی، کار و مشقت روزهای دشوار، یعنی ساریه زیبانگار.
طبع شیرین و خندههای ملیحش را از پشت تلفن هم میشد دریافت. با همان لطافت طبیعی و لهجه دلنواز در معرفی خودش گفت: من ساریه زیبانگار متولد 1322 هستم. 18 سال سن داشتم که با مرحوم محمد زمینی ازدواج کردم. همسر مرحومم از من خیلی بزرگتر بود و در چاپخانهای بهنام «چاپ ایران» کار میکرد و سرپرست چاپخانه بود. بعدها با کمک آقای فولادلو چاپخانهای تاسیس کردند و مشترکا برای چاپخانه تازه تاسیسشان ماشینآلات خریدند و نام چاپخانه را «چاپ نو – فولادلو» گذاشتند. البته مدتی بعد آقای فولادلو فوت کرد و مرحوم زمینی هم سهم ایشان را از وراثشان خریداری کرد و نام آن را به «چاپ نو» تغییر داد.
اگر در منزلی یک نفر در حوزه چاپ فعالیت داشته باشد ناخواسته تک تک اعضای خانواده نیز به این حرفه علاقهمند میشوند. من از این قاعده مستثنی نبودم و کم کم به چاپ، جوهر و کار با دستگاههای چاپ علاقهمند شدم و اینگونه شد که از خانهداری به چاپخانهداری روی آوردم. البته این را هم باید بگویم که همسرم زیاد راضی نبود که من در چاپخانه حضور داشته باشم ولی من به حرفهی چاپ علاقهی بسیار زیادی نشان میدادم و بالاخره مرحوم زمینی مجاب شد تا به من که شیفتهی چاپ بودم؛ این حرفه را بیاموزد.
از سال 1355، چون خانهدار بودم و باید کارهای خانه را هم به موقع انجام میدادم بهصورت پاره وقت در چاپخانه مشغول بهکار شدم. کار صحافی کتاب را یاد گرفتم و رتق و فتق امور اداری و دفتری نیز واقف شده بودم. با اینکه بهصورت پارهوقت در چاپخانه کار میکردم ولی در کار کردن با ماشین ملخی، لترپرس و برش نیز مهارت داشتم. از حق نگذریم در همهی امور چاپ و صحافی دستی داشتم و بهاصطلاح آچار فرانسهی چاپ نو شده بودم. من اولین زنی بودم که در شهر رشت بیرون از منزل در محیط چاپخانه کار میکرد. بعد از من کار کردن زنان در چاپخانهها کم کم مرسوم شد.
متاسفانه سال 57 همسرم که همیشه با من همراه و همگام بود، من را با سه فرزند تنها گذاشت و به دیار باقی شتافت.
بغض گلویش را گرفته بود و کلام بر زبانش به سختی جاری میشد، سپس ادامه داد: حالا من بودم و دختری دوازده ساله، دو پسر هشت و ده ساله و یک چاپخانه که همگی بیپدر شده بودند. باید برایشان هم مادری میکردم هم جای خالی پدرشان را پر میکردم؛ بنابراین من که تا گذشته تحت مدیریت همسرم در چاپخانه مشغول بهکار بودم، دست تنها مجبور به ادامه کار شده بودم. این شد که تمام امور چاپخانه را با 7 کارگر به دست گرفتم.
آن زمان یک ماشین لترپرس، سه ماشین چاپ ملخی (یک مدل طلاکوب و دو مدل ساده) و یک ماشین افست هایدلبرگ داشتیم. مرحوم زمینی در زمان حیاتش، دستگاه چاپ افست را از آلمان خریداری کرده بود، ماشین چاپ را از تهران آوردند و در چاپخانه نو نصب کردند ولی متاسفانهمرحوم 6 ماه بیشتر نتوانست بر روی ماشین چاپ جدیدش کار کند و اجل مهلت نداد و فوت کرد. ماشین چاپ در رهن بانک ملی تهران بود. تقریبا 3 هفته متوالی به من تذکر دادند تا ماشین را بهکار بیندازم ولی من توانایی پرداخت اقساط ماشین را نداشتم و با فوت همسرم با مشکلات بسیار مواجه شده بودم. یکی از آنها این بود که تا 4 سال مدیر چاپخانه نداشتم و به همین دلیل ادارهی ارشاد که آن زمان مسئول تقسیم کار بین چاپخانههای استان بود به چاپ نو کار نمیداد یا خیلی کم کار میداد؛ بنابراین تصمیم گرفتم تا ماشین چاپ افست که با بودنش در چاپخانه تلخی نبود همسرم را تداعی میکرد، بفروشم. تصمیم گرفتم آن را به همکاران تهرانی بفروشم به همین جهت چندین بار با تهران تماس گرفتم و اطلاع دادم که چنین ماشینی را برای فروش دارم. بعد از سه ماه ماشین چاپ به فروش رفت که یکی از تلخترین اتفاقات زندگی و کار من محسوب میشود.
تنها خود خداوند میداند که به چه میزان از عملکرد فرزندانم راضی هستم. درست است که چاپخانهداری برای من بیشتر بهجای اینکه خاطرهای خوش باشد با فوت و از دست دادن همسرم خاطرهای تلخ است؛ اما از طرف دیگر از خداوند سپاسگزارم که سه فرزند خوب به من عطا نمود و به وجود هر سه فرزندم افتخار میکنم و خوشحالم که توانستهام با همکاری پسرانم از رنجها و سختیها سربلند گذر کنم و به اعتلای فرهنگ و توسعه صنعت چاپ کشورم علیالخصوص هم استانیهایم کمک کنم. خاطرهی خوش من بودن در میان فرزندانم است.
من همیشه از این بابت که شرکت چاپ و نشر نوین بهعنوان یکی از بزرگترینها و قدیمیترینها شناخته میشود خرسندم. هفت سال متوالی است که چاپخانهی خانوادگی نوین بهعنوان چاپخانهی نمونه استان شناخته میشود.
در گذشته در مجتمع چاپ و نشر نوین فقط چاپ افست و چاپهای کاغذی انجام میگرفت ولی با همت فرزندانم و نصب دستگاه «روتوگراور» در شهرک صنعتی سپیدرود رشت، قابلیت چاپ بر روی فیلمهای شفاف برای بستهبندی مواد غذایی نیز به توان چاپخانه افزوده شد و در بحث چاپ بستهبندی نیز وارد شدیم و هماکنون در حوزهی انواع سلفون، لفافهای شفاف و متالایز نیز فعالیت داریم. در اصل شیرمردانم مجموعهی چاپ نوین را به دو مجموعهی چاپ کاغذ، مقوا، جعبه و سلفون و بستهبندی تبدیل کردهاند و هماکنون شرکت چاپ و نشر نوین از کاملترین و حرفهای ترین مجموعههای صنعت چاپ در گیلان و شمال کشور محسوب میشود و بهعنوان منبع اصلی انتشار نشریات گیلان و کتابهای درسی دانشگاه گیلان و دانشگاه آزاد تبدیل شده است.
هم اکنون این چاپخانه در بخش افست با ماشینآلات پیش از چاپ و 2 دستگاه چاپ افست چهار رنگ، سه دستگاه چاپ افست تک رنگ و ماشینآلات صحافی، چسب گرم تک خانه و پنج خانه، ماشین ترتیب کن و سلفون کش حرارتی است و همینطور در بخش بستهبندی صنعتی با یک دستگاه ماشین هلیو هشت رنگ 2017 و یک ماشین لمینت غیرحلالی 2017 و ماشین برش رول به رول 2017 بزرگترین مرکز چاپ و بستهبندی در شمال کشور است.
همسرم زیاد راضی نبود که من در چاپخانه که یک محیط کارگری است حضور داشته باشم ولی من به حرفهی چاپ علاقهی بسیار زیادی نشان میدادم و بالاخره مرحوم زمینی مجاب شد تا به من که شیفتهی چاپ بودم این حرفه را بیاموزد.
ساریه زیبانگار خود پیشگام فعالیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در گیلان و در صنعت چاپ بوده است و موفقیتش، راهگشای دیگر زنان این سرزمین زیبا و عزیز خواهد بود. چاپ و نشر برای او و فرزندان پرافتخارش آرزوی سلامتی و موفقیتهای روزافزون دارد.